گرگ جوان به حبه انگور دلباخته بود
حسینی شدن شرط بیمرگی است ...
...
اما حسین
گویی همه راهها به حرم حسین ختم میشود
بگذار سخنی بگویم، حتی اگر کفر بپنداری
حسین معشوق خداست
حسین عاشق خداست
خدا از خلقت آدم و حوا به دنبال حسین میگشت.
میخواست حسین را از گنج خانه خود نمودار سازد.
به حسین ببالد، او را به همه خلق عالم بنماید و آنگاه زبان به تحسین بگشاید که
فتبارک الله احسن الخالقین!
حسین همهچیز را داد، همه را داد
حسین قیمتی به سنگینی کل عالم داشت.
از این رو هیچکس قادر به خریداریش نبود.
قیمت حسین بهشت نبود
حور و قصر نبود
قیمت حسین، خود خدا بود.
حسین ایستاد تا نشان دهد کسی را دوست دارد که میارزد حسینوار در صحن کربلا حاضر شد.
تمامی رنج عالم، تمامی مظلومیت و تمامی سوز و داغ و درد فراق را تاب آورد و ثارالله شد.
حسین برای ثارااله شدن، تا به بینهایت در میدان ماند...
حسین با شان ثاراللهی ماندگار شد...
ابدی شد.
مگر خون خدا میمیرد؟!!
از این رو، خانه حسین خانه خدا شد. خاک حسین شرافت یافت و زیارتش همسنگ زیارت خانه خدا شد. چرا که
اگر پای در صحن و سرای خدا گذاشتی
اگر به مسجدالحرام رفتی
اگر چه مسافری، اما مقیمی
اهل حرمی
خودی هستی
پس نمازت را کامل به جای آر
که تو در خانه خدایی
تو در خانه خودی، در وطن خودی
خانه خدا وطن توست و تو بیهوده ملک دیگری را برگزیدهای.
به همینسان
وقتی در حریم امن حسین وارد آمدی، از خودی.
اهل خانهای
مسافر نیستی
پس نمازت را کامل کن
خانه حسین، خانه خدا و خانه توست
در آن با امنیت تمام بمان. در حریمی که هیچکس نمیتواند متعرض تو شود، تو را بیازارد و یا براند.
خانه حسین، خانه عشق است.
خانه دلدادگی است
خاک حسین شفاست
شرف یافته از گنج خدا
سجدهگاه آدمی در وقت خواندن خدا
حرم حسین بوی عشق میدهد
طعم دلدادگی
مزه یکی شدن با حضرت دوست
و در خانه و حریم امن حسین، هرکه میخواهی باش، هرچه میخواهی باش
از هرکه ماندی و از هرکه رانده شدی
در خانه حسین گشوده است.
نیم نگاهی به او کن!
با سر به استقبالت میآید
نوازشت میکند
آرامشت میدهد
و همه حسن حسینی را بدرقه راحت میکند
حریم حسین بویی دارد که هیچکس ندارد
همه پروانهوار دیوانه حرم حسیناند
همه تشنهکام جرعهای از دستان حسیناند
همه حسینیاند
اگر سخیاند، اگر جوانمردند، اگر بخشندهاند، اگر مردند، همه حسینیاند.
همه میخواهند که حسینی باشند.
چراکه همگان به صراحت طبع دریافتهاند که شرط ماندگاری در عرصه هستی، شرط بیمرگی، شرط در هم شکستن دیوار مکان و زمان، حسینی شدن است.
و حسین تمام عزت را از آن خود کرد و ماند.
و همگان از حسین عزت میستانند و میمانند.
چه، همه جوانمردی و سخا، همه شجاعت و وفا، به نام حسین و برای حسین رقم خوردهاست و همگان طفیلی هستی حسیناند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
...
و حسین گنج نهان خدا بود که در ظهری داغ، سر از میانه خاک برآورد و آشکارا بر آسمان لبخند زد.
پس از حسین همه آنچه ماند، به نام او ماند و همه نیکی اسمی و رنگی و بویی از او گرفت و همه سلحشوری و جوانمردی ...
تا آنگاه که فرزند حسین
با پرچم یا لثاراتالحسین
پای در میدان نهد
گام در طریق او نهد و تمامیت حسین و حسینی بودن را در عرصه خاک نمودار سازد.
اللهم ارزقنا شفاعهالحسین یومالورود ..
اللهم عجل لولیک الفرج
* گوشههایی از یادداشتهای سفر به کربلا - اسماعیل شفیعی سروستانی
التماس دعا
بعد از تو نمی دانم
به چشمم قطره ی اشکی نمی ریزد
هرگز نگاهم آشنایی را نمی جوید
هرگز به قلبم بوته ی عشقی نمی روید
هرگز دلم افسانه ی شیرین نمی گوید
بعد از تو ،
به شبهای تنهایی از باده ی اندوه لبریزم
غمگینم از عشقی که در من مرد .
خاتون سبز
خاتون شعرهای غم انگیزم !
باید که من بدست تو برخیزم
پرواز من بدون تو می لنگد
افسوس می خورم که به چشمانت
فرصت نشد دخیل بیاویزم
من خواب دیده ام که تو اینجایی
از عطر خنده های تو لبریزم
روزی هزار مرتبه در یادت
در پای چشمای تو می ریزم ،
چشمان سبز تو ... چه بگویم آه
وقتی که نیستی خود پاییزم
بیدار می شوم ، شب خوبی من
خاتون من ! نخواه که برخیزم