دانشجو

وبلاگ دانشجویان فرهیخته و ایران دوست

دانشجو

وبلاگ دانشجویان فرهیخته و ایران دوست

لیلی گفت ...... مجنون دور خودش میچرخید

لیلی گفت بس است . بس است و از قصه بیرون آمد
مجنون دور خودش میچرخید .
مجنون لیلی را نمیدید رفتنش را هم .
لیلی گفت :کاش مجنون این همه خود خواه نبود .کاش لیلی را میدید .
خدا گفت : لیلی بمان . قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند
لیلی گفت : این قصه نیست . پایان ندارد .حکایت است حکایت چرخیدن .
خدا گفت :مثل حکایت زمین . مثل حکایت ماه . لیلی بچرخ
لیلی گفت : کاش مجنون چرخیدنم را میدید .مثل زمین که چرخیدن ماه را میبیند .
خدا گفت :چرخیدنت را من تمتشا میکنم .لیلی بچرخ .
لیلی چرخید و چرخید و چرخید و چرخید
دور دور لیلی است
لیلی میگردد و قصه اش دایره است
هزار نقطه دوار دیگر. نه نقطه و نه لیلی
لیلی  ! بگرد . گردیدنت را من تماشا میکنم
لیلی ! بگرد .تنها حکایت دایره باقیست  
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد