من از این شب، شب کابوس، خدا میترسم
از هجوم غم ملموس، خدا میترسم
کوچهها روشن و شادند ولی میدانی؟!
از غروب دل فانوس، خدا میترسم
از کلاغان رها واهمهای نیست نترس
من از این کفتر محبوس، خدا میترسم
نالههای تو مرا تا ته تردید کشاند
من از این نالهی منحوس، خدا میترسم
تو که پیش خودمان طعنه زدی باکی نیست
من از این مردم سالوس خدا میترسم
عشق ما مضحکه شد، فاجعهای زجرآور
من از این عالم معکوس، خدا میترسم
یک نفر توی دلم شعر و غزل میخواند
من از این شاعر مأیوس، خدا میترسم.